"مکیال المکارم فى فوائد الدعاء للقائم" یکى از کتاب هاى ارزشمند شیعه، نوشته آیت‏اللّه‏ سیدمحمدتقى موسوى اصفهانى است که به قصد اداء حق حضرت بقیة‏اللّه که حقش بر گردن ما افزون‏تر از همه مردم است، احسانش بیشتر و بهتر از همه شامل حال خلق مى‏شود و نعمت ها و منت ها بر ما دارد، به رشته تحریر درآمده است.
 
اصل کتاب به زبان عربى است و مؤلف در مقدمه مى‏نویسد:
"چون ما نمى‏توانیم حقوق آن حضرت را ادا نماییم و شکر وجود و فیوضاتش را آن طور که شایسته است، به جا آوریم بر ما واجب است آن مقدار از اداى حقوق آن حضرت را که از دستمان ساخته است، انجام دهیم. . . بهترین امور در زمان غیبت آن حضرت، انتظار فرج آن بزرگوار و دعا براى تعجیل فرج او و اهتمام به آنچه مایه خشنودى آن جناب و مقرب شدن در آستان اوست، مى‏باشد."
 
بعد از ذکر مصیبت سیدالشهدا(ع)
 
زیرا که این دعا نوعی یاری نمودن آن حضرت است و موید این است که یکی از دوستان صالح من یاد کرد اینکه مولایمان حضرت حجت را در خواب دیده بود پس آن حضرت مضمون چنین مطلبی را فرموده بود که:
 
من برای مومنی که مصیبت جد شهیدم را یادآور شود سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نماید دعا می کنم.
 
ماه محرم
و هر روزی که در آن ظلمی از دشمنان بر امامان بر حق واقع شده زیرا که ایمان و محبت شخص مومن نسبت به ایشان و حزن و اندوهش بر مصیبت های آنان او را بر می انگیزند که در پی خونخواهی و انتقام جویی و دادخواهی امامان باشد و این امور در چنین زمان هایی فراهم نمی گردد مگر با درخواست زودتر شدن ظهور و تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان چنانکه پوشیده نیست.
 
حرم حضرت سیدالشهدا(ع)
و از جمله جاهایی که دعا برای تعجیل فرج در آنها موکد است: حرم مطهر مولای شهید مظلوممان حضرت اباعبدالله الحسین است چون هرگاه مومن در حرم شریف آن حضرت انواع ظلم و مصیبتی که بر او و خاندان گرامیش وارد آمده در ذهن مجسم کند و بداند که خونخواه آن جناب و انتقام گیرنده از دشمنان و ستم کنندگان به او مولایمان صاحب الزمان است عقل و مودتش او را خواهند برانگیخت که برای تعجیل فرج و ظهور آن حضرت دعا نماید و با تضرع و زاری این امر را از درگاه الهی بخواهد.
 
و شاهد بر این است آنچه در روایت ابوحمزه ثمالی در باب هفتاد و نهم کامل الزیارات از امام صادق(ع) آمده که در جایی از آن زیارت فرموده: پس از درود فرستادن بر حسین(ع) و بر همه امامان درود می فرستی همچنان که بر حسن و حسین درود فرستادی و می گویی: خداوندا به آنها کلمات خویش را تمام گردان و عده ات را به ایشان تحقق بخش...
 
و در جای دیگر از همان زیارت فرموده: ...سپس گونه ات را بر آن بگذار و بگو: اللهم رب الحسین اشف صدرالحسین اللهم رب الحسین اطلب بدم الحسین... خداوندا این پروردگار حسین سینه حسین را شفا بده، خداوندا ای پروردگار حسین برای حسین خونخواهی کن.

جهت دلالت این عبارت روشن است چون مولایمان حضرت حجت است که برای حسین خونخواهی می کند و با انتقام گرفتن از دشمنانش سینه اش را شفا می دهد.



تاريخ : پنج شنبه 7 آذر 1392 | 12:53 | نویسنده : stAr |

تناسب اندام،جویدن غذا،تأثیر جویدن غذا،رژیم‌های غذایی،تغذیه،تناسب اندام

تحقیقات جدید محققان آکادمی تغذیه و رژیم‌های غذایی آمریکا بر روی 47 نفر نشان می‌دهد اگر تعداد دفعاتی که افراد مواد غذایی را می‌جوند افزایش یابد، در یک وعده غذایی کمتر غذا می‌خورند.
 
بر اساس یافته‌های این تحقیق، آهسته خوردن در افراد باعث تمایل کمتر برای زیاد خوردن می‌شود.
 
محققان در آکادمی تغذیه و رژیم‌های غذایی آمریکا افزودند: افراد با آهسته خوردن از غذا لذت می‌برند و طعم آن را بیشتر احساس می‌کنند.
 
 
آن‌ها با اشاره به نتایج این تحقیق اظهار کردند: زمانی‌که جویدن غذا دو برابر شود، مصرف مواد غذایی 15 درصد و دریافت کالری نیز 112 واحد کمتر می‌‎شود.
 
جیمز هولیس از دانشگاه ایالتی آیووا اظهار کرد: هنگامی که تعداد چرخه جویدن قبل از بلع افزایش یابد، میزان مصرف مواد غذایی کمتر شده و به فرد احساس سیری دست می‌دهد.
 
محققان اظهار کردند: حدود 20 دقیقه طول می‌کشد تا مغز به معده سیگنال سیر بودن را بفرستد.
 
یافته‌های این تحقیق در مجله Academy of Nutrition and Dietetics منتشر شده است



تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392 | 20:1 | نویسنده : stAr |

آنا نعمتی،همبازی،بهاره مشیری،نمایشنامه،علی سرابی،سينما و تئاتر

بهاره مشیری کارگردان این نمایشنامه خوانی در این باره گفت: نمایشنامه "ماه در آب" نوشته محمد یعقوبی قرار است 16 آذرماه با بازیگران تئاتر و سینمای ایران در فرهنگسرای اندیشه خوانش شود. بنیاد خیریه "یاران برکت مهر" برگزاری این اجرا را بر عهده خواهد داشت.

وی ادامه داد: در این اجرا رایکا پور عرب دختر خردسال آنا نعمتی برای اولین بار به عنوان بازیگر در یک اثر نمایشی حضور خواهد داشت. آنا نعمتی، علی سرابی، پروین قائم مقامی، هومن کیایی، هنگامه حمیدزاده، ویدا جوان و علی تاجمیر بازیگران این نمایشنامه خوانی هستند. علی سرابی علاوه بر نقش خوانی مشاور کارگردان نیز هست.

مشیری درباره دلائل انتخاب این اثر نمایشی گفت: نمایشنامه "ماه در آب" سال 92 منتشر شده است که من قبل از تصمیم برای اجرای آن نمایشنامه را بسیار دوست داشتم. از آنجا که این اثر متنی بسیار روان و ساده دارد و از فضایی خانوادگی برخوردار است. خود من نیز آثار یعقوبی را دوست دارم و آنها را دنبال می کنم از این رو تصمیم گرفتم " ماه در آب" را برای نمایشنامه خوانی خیریه آماده کنم. برای این کار با خود یعقوبی نیز صحبت کردم و نظر مساعد او را هم گرفته ام.

نمایشنامه خوانی " ماه در آب" شنبه 16 آذرماه ساعت 19 در فرهنگسرای اندیشه خوانش می شود.



تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392 | 19:58 | نویسنده : stAr |

دوبیتی شمارهٔ ۱

ببندم شال و میپوشم قدک را             بنازم گردش چرخ و فلک را

بگردم آب دریاها سراسر                     بشویم هر دو دست بی نمک را

دوبیتی شمارهٔ ۲

تن محنت کشی دیرم خدایا          دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی                    به سینه آتشی دیرم خدایا

دوبیتی شمارهٔ ۳

اگر یار مرا دیدی به خلوت              بگو ای بی‌وفا ای بیمروت

گریبانم ز دستت چاک چاکو                 نخواهم دوخت تا روز قیامت

دوبیتی شمارهٔ ۴

ته که ناخوانده‌ای علم سماوات               ته که نابرده‌ای ره در خرابات

ته که سود و زیان خود ندانی                 بیاران کی رسی هیهات هیهات

دوبیتی شمارهٔ ۵

دلی دیرم خریدار محبت               کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل                  زپود محنت و تار محبت

دوبیتی شمارهٔ ۶

محبت آتشی در جانم افروخت               که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی                   که خیاط اجل میبایدش دوخت

دوبیتی شمارهٔ ۷

نپرسی حال یار دلفکارت                که هجران چون کند با روزگارت

ته که روز و شوان در یاد مویی                هزارت عاشق با مو چه کارت

دوبیتی شمارهٔ ۸

اگر دل دلبر و دلبر کدام است               وگر دلبر دل و دلرا چه نام است

دل و دلبر بهم آمیته وینم              ندونم دل که و دلبر کدام است

دوبیتی شمارهٔ ۹

شب تاریک و سنگستان و مو مست              قدح از دست مو افتاد و نشکست

نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت               وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

دوبیتی شمارهٔ ۱۰

نفس شومم بدنیا بهر آن است                 که تن از بهر موران پرورانست

ندونستم که شرط بندگی چیست                    هرزه بورم بمیدان جهانست

دوبیتی شمارهٔ ۱۱

شیرمردی بدم دلم چه دونست             اجل قصدم کره و شیر ژیونست

ز موشیر ژیان پرهیز می‌کرد                     تنم وا مرگ جنگیدن ندونست

دوبیتی شمارهٔ ۱۲

بود درد مو و درمانم از دوست               بود وصل مو و هجرانم از دوست

اگر قصابم از تن واکره پوست                   جدا هرگز نگردد جانم از دوست

دوبیتی شمارهٔ ۱۳

نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست              کجا آواره و در خانهٔ کیست

نمیدونم دل سر گشتهٔ مو                اسیر نرگس مستانهٔ کیست

دوبیتی شمارهٔ ۱۴

ته دوری از برم دل در برم نیست            هوای دیگری اندر سرم نیست

بجان دلبرم کز هر دو عالم                  تمنای دگر جز دلبرم نیست

دوبیتی شمارهٔ ۱۵

یکی برزیگرک نالان درین دشت               بخون دیدگان آلاله می‌کشت

همی کشت و همی گفت ای دریغا                 بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

دوبیتی شمارهٔ ۱۶

خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت              خرم آنانکه این آلالیان کشت

بسی هند و بسی شند و بسی یند                 همان کوه و همان صحرا همان دشت

دوبیتی شمارهٔ ۱۷

بهار آیو به صحرا و در و دشت           جوانی هم بهاری بود و بگذشت

سر قبر جوانان لاله رویه               دمی که گلرخان آیند به گلگشت

دوبیتی شمارهٔ ۱۸

سیاهی دو چشمانت مرا کشت                درازی دو زلفانت مرا کشت

به قتلم حاجت تیر و کمان نیست                  خم ابرو و مژگانت مرا کشت

دوبیتی شمارهٔ ۱۹

عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت                میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو                 نشنید خار مژگانم بپایت

دوبیتی شمارهٔ ۲۰

من آن رندم که گیرم از شهان باج              بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج

فرو ناید سر مردان به نامرد               اگر دارم کشند مانند حلاج

دوبیتی شمارهٔ ۲۱

ته که می‌شی بمو چاره بیاموج            که این تاریک شوانرا چون کرم روج

کهی واجم که کی این روج آیو              کهی واجم که هرگز وا نه‌ای روج

دوبیتی شمارهٔ ۲۲

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ               اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند                  در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

دوبیتی شمارهٔ ۲۳

زدست دیده و دل هر دو فریاد              که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد                  زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

دوبیتی شمارهٔ ۲۴

گیج و ویجم که کافر گیج میراد             چنان گیجم که کافر هم موی ناد

بر این آئین که مو را جان و دل داد                شمع و پروانه را پرویج میداد

دوبیتی شمارهٔ ۲۵

دو چشمم درد چشمانت بچیناد          مبو روجی که چشمم ته مبیناد

شنیدم رفتی و یاری گرفتی              اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

دوبیتی شمارهٔ ۲۶

دلم بی وصل ته شادی مبیناد                زدرد و محنت آزادی مبیناد

خراب آباد دل بی مقدم تو                  الهی هرگز آبادی مبیناد

دوبیتی شمارهٔ ۲۷

بیته یارب به بستان گل مرویاد              وگر روید کسش هرگز مبویاد

بیته هر گل به خنده لب گشاید            رخش از خون دل هرگز مشویاد

دوبیتی شمارهٔ ۲۸

یکی درد و یکی درمان پسندد             یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران                 پسندم آنچه را جانان پسندد

دوبیتی شمارهٔ ۲۹

الهی گردن گردون شود خرد            که فرزندان آدم را همه برد

یکی ناگه که زنده شد فلانی               همه گویند فلان ابن فلان مرد

دوبیتی شمارهٔ ۳۰

نهالی کن سر از باغی برآرد               ببارش هر کسی دستی برآرد

برآرد باغبان از بیخ و از بن              اگر بر جای میوه گوهر آرد

دوبیتی شمارهٔ ۳۱

غریبی بس مرا دلگیر دارد            فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار               که غربت خاک دامنگیر دارد

دوبیتی شمارهٔ ۳۲

خور از خورشید رویت شرم دارد               مه نو زابرویت آزرم دارد

بشهر و کوه و صحرا هر که بینی                  زبان دل بذکرت گرم دارد

دوبیتی شمارهٔ ۳۳

غم عشقت بیابان پرورم کرد            فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد

بمو واجی صبوری کن صبوری                 صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

دوبیتی شمارهٔ ۳۴

شوانم خواب در مرز گلان کرد             گلم واچید و خوابم را زیان کرد

باغبان دید که مو گل دوست دیرم            هزاران خار بر گل پاسبان کرد

دوبیتی شمارهٔ ۳۵

دل عاشق به پیغامی بسازد            خمار آلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافیست             ریاضت کش ببادامی بسازد

دوبیتی شمارهٔ ۳۶

دگر شو شد که مو جانم بسوزد            گریبان تا بدامانم بسوزد

برای کفر زلفت ای پریرخ               همی ترسم که ایمانم بسوزد

دوبیتی شمارهٔ ۳۷

هر آنکس عاشق است از جان نترسد              یقین از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه                که گرگ از هی هی چوپان نترسد

دوبیتی شمارهٔ ۳۹

پسندی خوار و زارم تا کی و چند                پریشان روزگارم تا کی و چند

ته که باری ز دوشم برنگیری                 گری سربار بارم تا کی و چند

دوبیتی شمارهٔ ۴۰

دلا خوبان دل خونین پسندند                دلا خون شو که خوبان این پسندند

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست                گروهی آن گروهی این پسندند

دوبیتی شمارهٔ ۴۱

مرا نه سر نه سامان آفریدند            پریشانم پریشان آفریدند

پریشان خاطران رفتند در خاک               مرا از خاک ایشان آفریدند

دوبیتی شمارهٔ ۴۲

خوشا آنانکه سودای ته دیرند             که سر پیوسته در پای ته دیرند

بدل دیرم تمنای کسانی که                اندر دل تمنای ته دیرند

دوبیتی شمارهٔ ۴۳

چو آن نخلم که بارش خورده باشند                چو آن ویران که گنجش برده باشند

چو آن پیری همی نالم درین دشت               که رودان عزیزش مرده باشند

دوبیتی شمارهٔ ۴۴

خوشا آنانکه هر از بر ندانند             نه حرفی وانویسند و نه خوانند

چو مجنون سر نهند اندر بیابان                ازین گو گل روند آهو چرانند

دوبیتی شمارهٔ ۴۵

خوشا آنانکه تن از جان ندانند              تن و جانی بجز جانان ندانند

بدردش خو گرند سالان و ماهان                 بدرد خویشتن درمان ندانند

دوبیتی شمارهٔ ۴۶

خوشا آنانکه پا از سر ندونند               مثال شعله خشک وتر ندونند

کنشت و کعبه و بتخانه و دیر               سرائی خالی از دلبر ندونند

دوبیتی شمارهٔ ۴۷

خوشا آنانکه هر شامان ته وینند               سخن با ته گرند با ته نشینند

مو که پایم نبی کایم ته وینم              بشم آنان بوینم که ته وینند

دوبیتی شمارهٔ ۴۸

خوشا آنان که با ته همنشینند             همیشه با دل خرم نشینند

همین بی رسم عشق و عشقبازی                 که گستاخانه آیند و ته بینند

دوبیتی شمارهٔ ۴۹

لاله کاران دگر لاله مکارید            باغبانان دو دست از گل بدارید

اگر عهد گلان این بو که دیدم             بیخ گل بر کنید و خار بکارید

دوبیتی شمارهٔ ۵۰

مو آن رندم که نامم بی‌قلندر           نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر

چو روج آیو بگردم گرد گیتی             چو شو آیو به خشتی وانهم سر

 

 

 

دوبیتی شمارهٔ ۵۱

تویی آن شکرین لب یاسمین بر             منم آن آتشین دل دیدگان تر

از آن ترسم که در آغوشم آیی                 گدازد آتشت بر آب شکر

دوبیتی شمارهٔ ۵۲

گلش در زیر سنبل سایه پرور               نهال قامتش نخلی است نوبر

زعشق آن گل رعنا همه شب              چو بلبل ناله و افغان برآور

دوبیتی شمارهٔ ۵۳

دمی بوره بوین حالم ته دلبر              دلم تنگه شبی با مو بسر بر

ته گل بر سر زنی ای نو گل مو                 به جای گل زنم مو دست بر سر

دوبیتی شمارهٔ ۵۴

بروی ماهت ای ماه ده و چار             به سرو قدت ای زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی             بدیاری ندارم مو سر و کار

دوبیتی شمارهٔ ۵۵

دیم آلاله‌ای در دامن خار                 واتم آلالیا کی چینمت بار

بگفتا باغبان معذور میدار                درخت دوستی دیر آورد بار

دوبیتی شمارهٔ ۵۶

دلم زار و دلم زار و دلم زار               طبیبم آورید دردم کرید چار

طبیبم چون بوینه بر موی زار                کره در مون دردم را بناچار

دوبیتی شمارهٔ ۵۷

سه درد آمو بجانم هر سه یکبار            غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره دیره                    غم یار و غم یار و غم یار

دوبیتی شمارهٔ ۵۸

زدل نقش جمالت در نشی یار              خیال خط و خالت در نشی یار

مژه سازم بدور دیده پرچین                که تا وینم خیالت در نشی یار

دوبیتی شمارهٔ ۵۹

الاله کوهسارانم تویی یار              بنوشه جو کنارانم تویی یار

الاله کوهساران هفته‌ای بی               امید روزگارانم تویی یار

دوبیتی شمارهٔ ۶۰

بی تو تلواسه دیرم ای نکویار             زهر در کاسه دیرم ای نکویار

میم خون گریه ساقی ناله مطرب            مصاحب این سه دیرم ای نکویار

دوبیتی شمارهٔ ۶۱

فلک زار و نزارم کردی آخر          جدا از گلعذارم کردی آخر

میان تختهٔ نرد محبت                شش و پنجی بکارم کردی آخر

دوبیتی شمارهٔ ۶۲

اگر شیری اگر میری اگر مور             گذر باید کنی آخر لب گور

دلا رحمی بجان خویشتن کن                 که مورانت نهند خوان و کنند سور

دوبیتی شمارهٔ ۶۳

اگر شیری اگر ببری اگر کور               سرانجامت بود جا در ته گور

تنت در خاک باشد سفره گستر                بگردش موش و مار و عقرب و مور

دوبیتی شمارهٔ ۶۴

دلا اصلا نترسی از ره دور               دلا اصلا نترسی از ته گور

دلا اصلا نمیترسی که روزی                 شوی بنگاه مار و لانهٔ مور

دوبیتی شمارهٔ ۶۵

جره بازی بدم رفتم به نخجیر           سبک دستی بزد بر بال من تیر

برو غافل مچر در کوهساران              هران غافل چرد غافل خورد تیر

دوبیتی شمارهٔ ۶۶

بوره بلبل بنالیم از سر سوز             بوره آه سحر از مو بیاموز

تو از بهر گلی ده روز نالی               مو از بهر دل‌آرامم شو و روز

دوبیتی شمارهٔ ۶۷

جدا از رویت ای ماه دل افروز          نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر           همه روزم شود چون عید نوروز

دوبیتی شمارهٔ ۶۸

مو که سر در بیابانم شو و روز              سرشک از دیده بارانم شو و روز

نه تب دیرم نه جایم میکند درد            همیدونم که نالونم شو و روز

دوبیتی شمارهٔ ۶۹

بی ته سر در بیابانم شو و روز            سرشک از دیده بارانم شو و روز

نه بیمارم که جایم میکری درد          همیدانم که نالانم شو و روز

دوبیتی شمارهٔ ۷۰

غم و درد مو از عطار واپرس            درازی شب از بیمار واپرس

خلایق هر یکی صد بار پرسند              تو که جان و دلی یکبار واپرس

دوبیتی شمارهٔ ۷۱

خداوندا بفریاد دلم رس             تو یار بیکسان مو مانده بیکس

همه گویند طاهر کس نداره               خدا یار مو چه حاجت کس

دوبیتی شمارهٔ ۷۲

گلی که خود بدادم پیچ و تابش             باشک دیدگانم دادم آبش

درین گلشن خدایا کی روا بی              گل از مو دیگری گیرد گلابش

دوبیتی شمارهٔ ۷۳

قضا رمزی زچشمان خمارش                قدر سری ز زلف مشگبارش

مه و مهر آیتی ز آنروی زیبا                 نکویان جهان آئینه دارش

دوبیتی شمارهٔ ۷۴

به قبرستان گذر کردم کم وبیش             بدیدم قبر دولتمند و درویش

نه درویش بیکفن در خاک رفته                 نه دولتمند برده یک کفن بیش

دوبیتی شمارهٔ ۷۵

شب تار است و گرگان میزنند میش             دو زلفانت حمایل کن بوره پیش

از آن کنج لبت بوسی بموده                      بگو راه خدا دادم بدرویش

دوبیتی شمارهٔ ۷۶

فلک نه همسری دارد نه هم کف               بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف

همیشه شیوهٔ کارش همینه                  چراغ دودمانیرا کند پف

دوبیتی شمارهٔ ۷۷

دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ              ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ

ازین دیوانگی روزی برآیم                  که در دامان دلبر برزنم چنگ

دوبیتی شمارهٔ ۷۸

وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ                ببالینم نهند خشت و گل و سنگ

نه پای آنکه بگریزم ز ماران                   نه دست آنکه با موران کنم جنگ

دوبیتی شمارهٔ ۷۹

دلی دیرم چو مو دیوانه و دنگ              زده آئینه هر نام بر سنگ

بمو واجند که بی نام و ننگی                    هر آن یارش تویی چه نام و چه ننگ

دوبیتی شمارهٔ ۸۰

حرامم بی ته بی آلاله و گل                 حرامم بی ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی ته نشینم                  کشم در پابی گلبن ساغر مل

دوبیتی شمارهٔ ۸۱

مو ام آن آذرین مرغی که فی‌الحال                 بسوجم عالم ار برهم زنم بال

مصور گر کشد نقشم به گلشن                  بسوجه گلشن از تاثیر تمثال

دوبیتی شمارهٔ ۸۲

خدایا داد از این دل داد از این دل               نگشتم یک زمان من شاد از این دل

چو فردا داد خواهان داد خواهند                  بر آرم من دو صد فریاد از این دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۳

خدایا خسته و زارم ازین دل               شو و روزان در آزارم ازین دل

مو از دل نالم و دل نالد از مو                زمو بستان که بیزارم ازین دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۴

بشم واشم که تا یاری گره دل                به بختم گریه و زاری گره دل

بگردی و نجوئی یار دیگر                   که از جان و دلت یاری گره دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۵

چرا دایم بخوابی ای دل ای دل                 ز غم در اضطرابی ای دل ای دل

بوره کنجی نشین شکر خدا کن                که شاید کام یابی ای دل ای دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۶

مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل               بمو دایم به جنگی ای دل ای دل

اگر دستم فتی خونت بریجم                   بوینم تا چه رنگی ای دل ای دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۷

چرا آزرده حالی ای دل ای دل              همه فکر و خیالی ای دل ای دل

بساجم خنجری دل را برآرم               بوینم تا چه حالی ای دل ای دل

دوبیتی شمارهٔ ۸۸

مرا درد آموه و درمان چه حاصل             مرا وصل آموه و هجران چه حاصل

بسوته بی گل و آلاله بی سر                 سر سوته کله یاران چه حاصل

دوبیتی شمارهٔ ۸۹

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل           مطیع نفس و شیطانی چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملایک                تو قدر خود نمیدانی چه حاصل

دوبیتی شمارهٔ ۹۰

ز بوی زلف تو مفتونم ای گل                 ز رنگ روی تو دلخونم ای گل

من عاشق زعشقت بیقرارم               تو چون لیلی و من مجنونم ای گل

دوبیتی شمارهٔ ۹۱

دلا پوشم ز عشقت جامهٔ نیل                 نهم داغ غمت چون لاله بر دیل

دم از مهرت زنم همچون دم صبح                وز آن دم تا دم صور سرافیل

دوبیتی شمارهٔ ۹۲

غمم غم بی و همراز دلم غم                 غمم همصحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم               مریزا بارک الله مرحبا غم

دوبیتی شمارهٔ ۹۳

دو زلفانت گرم تار ربابم                چه میخواهی ازین حال خرابم

ته که با مو سر یاری نداری                   چرا هر نیمه شو آیی بخوابم

دوبیتی شمارهٔ ۹۴

مو آن محنت کش حسرت نصیبم               که در هر ملک و هر شهری غریبم

نه بو روزی که آیی بر سر من               بوینی مرده از هجرحبیبم

دوبیتی شمارهٔ ۹۵

مو آن دل داده یکتا پرستم                که جام شرک و خود بینی شکستم

منم طاهر که در بزم محبت                  محمد را کمینه چاکرستم

دوبیتی شمارهٔ ۹۶

مو آن بحرم که در ظرف آمدستم                 چو نقطه بر سر حرف آمدستم

بهر الفی الف قدی بر آیو                    الف قدم که در الف آمدستم

دوبیتی شمارهٔ ۹۷

من آن مسکین تذروبی پرستم               من آن سوزنده شمع بی‌سرستم

نه کار آخرت کردم نه دنیا                     یکی خشکیده نخل بی‌برستم

دوبیتی شمارهٔ ۹۸

بروی دلبری گر مایلستم                مکن منعم گرفتار دلستم

خدا را ساربان آهسته میران                که من واماندهٔ این قافلستم

دوبیتی شمارهٔ ۹۹

به عشقت ای دلارا نگروستم              نوید وصل تو تا نشنوستم

بدل تخم وفایت کشتم آخر              بجز اندوه و خواری ندروستم

دوبیتی شمارهٔ ۱۰۰

بشو یاد تو ای مه پاره هستم                  بروز از درد و غم بیچاره هستم

تو داری در مقام خود قراری                 مویم که در جهان آواره هستم

 

 

 

دوبیتی شمارهٔ ۱۰۱

اگر آئی بجانت وانواجم              وگر نائی به هجرانت گداجم

ته هر دردی که داری بر دلم نه                 بمیرم یا بسوجم یا بساجم

دوبیتی شمارهٔ ۱۰۲

الهی ار بواجم ور نواجم                ته دانی حاجتم را مو چه واجم

اگر بنوازیم حاجت روا بی                 وگر محروم سازی مو چه ساجم

دوبیتی شمارهٔ ۱۰۳

دلم دردین و نالین چه واجم             رخم گردین و خاکین چه واجم

بگردیدم به هفتاد و دو ملت                بصد مذهب منادین چه واجم


تاريخ : دو شنبه 4 آذر 1392 | 18:51 | نویسنده : stAr |

میگی: هوا میبینه یه نفریم هی دونفره میشه

ولی من دو نفرم

یکی خودم....!

یکیم اونی که تو قلبمه!!!



تاريخ : پنج شنبه 30 آبان 1392 | 18:45 | نویسنده : stAr |

قشنگترین جمله تو قشنگترین موقعیت با قشنگترین احساس

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

فقط با توء که معنی پیدا میکنه...!

بی تو هیچ قشنگترینی وجود نداره



تاريخ : پنج شنبه 30 آبان 1392 | 18:36 | نویسنده : stAr |

ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻨﺼﺮ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ :
ﺁﺏ ، ﺁﺗﺶ ، ﺧﺎﮎ ، ﻫﻮﺍ
ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﻎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ....
ﺁﺗﺸﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻫﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ....
ﺧﺎﮐﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺳﺠﺪﻩ ﮔﺎﻩ ﻭ ﻃﺒﯿﺐ ﺩﺭﺩﻫﺎ ....
ﻭ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺳﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎ .....
ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻨﺼﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ :
"
ﮐـــــــــــــــﺮﺑﻼ "

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آبان 1392 | 12:57 | نویسنده : stAr |

انگار برای حسینی شدن ما ، راهی جز بی حسین شدن زینب نبود...

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آبان 1392 | 12:53 | نویسنده : stAr |

الف قامت “ارباب” که بر میداری
این “رباب” است که میماند و تنهایی او

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آبان 1392 | 12:52 | نویسنده : stAr |

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند

 



تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 | 20:45 | نویسنده : stAr |
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 13 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.